دیشب اوضاع به هم ریخته ای داشتم و تو لاک خودم بودم که یه آقایی وارد آتلیه شد.
سلام کرد و جواب شنید و کارت شناساییش رو دراورد و گفت
بنده مامور بیمه هستم.
گفتم امرتون.
گفت کارتم رو ببنید.
گفتم لازم نیست.
گفت آخه واجبه.
گفتم واجب نیست.
گفت میتونم بشینم گفتم بفرمایید.
گفت یه سری سوال دارم اگر مکنه جواب بدید.
گفتم برای چی؟
گفت برای پر کردن یه نظر سنجیه.
گفتم آقا من نه تحت پوشش تامین اجتماعی هستم و نه کاری با تامین اجتماعی دارم. ببخشید که وسائل پذیرایی نداشتم. خوش اومدید.
گفت ولی نه باید بگید و پُر کنم.
گفتم برای چی؟
گفت واجبه برای همه کسبه ست.
گفتم بفرما بپرس.
اسم و فامیلی رو پرسید و گفت کد ملی.
گفتم نمیدم. برای چی بدم؟
گفت باید فرم پر بشه دیگه.
ندادم.
گفت مغازه مال خودتونه ؟
گفتم خیر.
گفت مال کیه؟
گفتم این به شما چه ربطی داره؟
واقعا حوصله ش رو نداشتم.
گفت چرا سر ناسازگاری داری؟
قاط زدم یهو
گفتم فکر کردی کی هستی که من بخوام با تو سر ناسازگاری داشته باشم. پاشو جمع کن بساطت رو برو بیرون.
گفت ما ماموریم که اگر کارگری دارید، اسمش رو ثبت کنیم برای بیمه که به حقشون برسن
گفتم گمشو بابا . گمشو بیرون.
گفت این چه طرز برخورده؟
گفتم فکر میکنی داری به کارگر کمک میکنی؟ کدوم کارگر؟ بدبخت! میدونی وقتی یه جا میری اسم کارگرا رو ثبت میکنی، فرداش اون بدبخت رو اخراج میکنن؟ خبر داری یا نه(کم کم آخر جمله م صدام خیلی رفته بالا)
کمی جا خورده بود.
با صدای بلند تر گفتم. بعدش هم ساعت اداری رو ول کردی ساعت هشت شب اومدی مُچ بگیری؟ میری بیرون یا با لگد پرتت کنم بیرون؟
یه کم قیافه مظلوم به خودش گرفت و کاغذاش رو تو کیفش نذاشته داشت میرفت بیرون و گفت من فقط یه کارمندم و ماموریت دادن که این کار رو انجام بدم چرا هرجور دلت خواست با من حرف زدی؟
(دلم براش سوخت و واقعا یه لحظه خودم رو لعن کردم) گفتم داداش برو بیرون بد موقعی اومدی شرایط حالیم خوب نیست.
رفت
واقعا حق با اون بود باهاش بد حرف زدم ولی خدا میدونه چقدر از کارگرای خدماتی و فنی و منشی و کارپرداز و دفتردار و غیره با حضور این مامورا بیکار شدن..... بعضی ها هم شانس میارن کارفرمای آدم حسابی دارن که میگه بابا میخوایم ماهی مثلا یه تومن حق بیمه ش رو بدیم دیگه.عیب نداره
ولی گوه ماجرا اونجاست که در اون موارد کارگرا تو زرد از آب در میان و یه جایی بابای کارفرما رو میکنن تو پاکت و سرویسش میکنن.
